
من، ابوذر سعیدی، معاون خدمات پشتیبانی اورژانس استان البرز هستم. باید بگویم همیشه باور داشتهام که جبهه امروز من و همکارانم در بخش سلامت و درمان شکل میگیرد؛ همانقدر که نسبت به جبهه استکبار و رژیم صهیونیستی انزجار داریم، همانقدر نیز ایستادگی و مقابله با آن را وظیفهای مقدس میدانیم.
به یاد دارم همان لحظات نخست که خبر حمله رژیم صهیونیستی به مواضع ایران را شنیدم، اولین کاری که انجام دادم وضو گرفتن بود. همان زمان نیت کردم که در سنگر نجات جان مردم و کمک به همنوعانم مبارزه کنم. باید اشاره کنم علاوه بر مسئولیت معاونت اجرایی مدیریت اورژانس، نیروی عملیاتی هم هستم و در شرایط اضطراری، همه ما بیدرنگ به میدان میرویم.
روزی که ساختمان مهمی در استان ما هدف حمله قرار گرفت، با توجه به حجم حادثه، بدون نیاز به دستور رسمی، تیمهای واکنش سریع و ارزیابی به محل اعزام شدند. من هم به همراه پنج نفر از تکنسینهای اورژانس، با تجهیزات کامل و اتوبوس آمبولانسی که در ستاد مستقر بود، به سمت محل حادثه حرکت کردیم.
در میانه راه، اتفاقی افتاد که هرگز از یادم نمیرود. شهر پر از ازدحام و ترافیک بود. یک موتورسوار که همسرش هم ترک موتور نشسته بود، مدام جلوتر از ما حرکت میکرد تا مسیر را باز کند. با بلندگو از او خواستم تقاطع پیشِرویمان را مسدود کند تا ما عبور کنیم. او بدون هیچ درخواستی و صرفاً از سر همدلی، مسیر را برایمان گشود. دیدن چنین روحیه همکاری از مردم عادی، در شرایطی که هر کس میتوانست فقط به فکر خودش باشد، برایم صحنهای بسیار زیبا و امیدبخش بود.
وقتی به محل حادثه رسیدیم، نیروهای امدادی و هلالاحمر در صحنه حاضر بودند. به طبقه اول ساختمانی رفتم که بخشی از آن فرو ریخته بود. یکی از مصدومان تا سینه زیر آوار گیر کرده بود، در حالی که سقف بتنی و تکههای آوار بالای سرش آویزان بود و هر لحظه امکان ریزش دوباره وجود داشت. اما غیرت و ازخودگذشتگی امدادگران ما باعث شد همه مصدومان، از جمله ایشان، از زیر آوار بیرون کشیده شوند.
من همانجا برای این مجروح عزیز رگگیری کردم و سرم به او وصل شد. سرم را به یکی از نیروهای هلالاحمر سپردم و تأکید کردم که حیات بیمار به آن وابسته است. سپس بقیه مصدومان را دستهبندی و تریاژ کردیم. بسیاری را به بیمارستان شهید مدنی منتقل کردیم و سپس دوباره به محل برگشتیم. آن روز، حدود ۲۳ مصدوم را در اتوبوس آمبولانس رسیدگی و تعیین تکلیف کردیم.
در بیمارستان که بودیم، چشمم به دست یکی از بیماران افتاد که به نظرم آشنا آمد. کمی دقیقتر که نگاه کردم، فهمیدم همان سرمی است که من وصل کرده بودم. او کمی هوشیاری داشت. کنار تختش رفتم، حالش را پرسیدم و دیدم که مرا به یاد دارد. دیدن سلامتی او، بعد از آن شرایط خطرناک، حس عمیق و وصفناپذیری به من داد.
میخواهم به مردم عزیزم بگویم که در شرایط بحرانی، هر دستگاه وظیفه مشخصی دارد و در اورژانس ۱۱۵ البرز، زیرساختها و آموزشهای لازم با دقت و برنامهریزی انجام شده است. همه کارشناسان ما آموزشدیده، باتجربه و آماده هستند و با غیرت ایرانی پای کار میایستند. ما برای چنین روزهایی پرورش یافتهایم و با ایمان راسخ و مدد الهی، در برابر دشمنان پیروز خواهیم شد. ایران عزیز اسلامی، همیشه سرافراز خواهد ماند.