راه «حسین» روشن بود

راه «حسین» روشن بود

خبرگزاری مهر- گروه استان‌ها؛ شهید «حسین اسحاقی میلاسی» اولین شهید استان چهارمحال و بختیاری از روستای میلاس شهرستان لردگان است که در جنگ تحمیلی رژیم غاصب صهیونی علیه ایران اسلامی به فوض عظیم شهادت نائل شد. شهید ستوان سوم حسین اسحاقی، از شهدای مدافع امنیت در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی به خاک میهن اسلامی بود که در نجف آباد استان اصفهان خدمت می‌کرد و در پی حمله تروریستی رژیم غاصب صهیونیستی به این منطقه به شهادت رسید.

شهید اسحاقی تک‌پسر یک خانواده پنج نفره است که ۲ خواهرش «فاطمه» ۲۰ ساله و «آوین» ۲ ساله را بسیار دوست داشت و همیشه حمایت می‌کرد. پدر خانواده «اسفندیار اسحاقی» نیروی حراست یکی از دانشگاه‌های استان اصفهان است که به همراه خانواده‌اش از ۲۰ سال پیش در این استان زندگی می‌کند. مادر خانواده خانم «لیلا حسنی» نیز پا به پای همسر در پرورش و تربیت اسلامی فرزندان کوشیده و مجاهدت کرده است. برای آشنایی بیشتر با مشی و روحیات این شهید والامقام، متن گفت‌وگو با پدر و مادر شهید از نظر مخاطبان گرامی می‌گذرد.

* خبر شهادت فرزندتان را چگونه دریافت کردید؟

لیلا حسنی: روزی که پادگان هدف قرار گرفت چون بعد از چند ساعت حضور در محل حمله خبری از حسین دریافت نکردیم من و همسرم خودمان دست به کار شدیم و به مدت سه روز تمام بیمارستان‌ها را سر زدیم تا نشانی از حسین پیدا کنیم. عصر چهارشنبه در بیمارستان خمینی شهر به ما گفتند که در این حمله شهید نداشتیم و فقط دو نفر در آی‌سی‌یو هستند و فامیل یکی از سربازان بدحال، زارع است.

در این سه روز که به بیمارستان‌ها سر می‌زدیم دلم آشوب بود و به قلبم الهام شده بود که حتماً اتفاقی برای حسین افتاده است زیرا پسرم را خوب می‌شناختم و می‌دانستم که در هر شرایطی با من تماس می‌گیرد و خبری از خودش می‌دهد. هر لحظه که می‌گذشت و خبری از او نمی‌رسید بیشتر نگران می‌شدیم. وقتی گفتند شهید نداشتیم قدری دلگرم شدم و به خانه بازگشتیم اما دلهره داشتم، تا صبح بیدار ماندم و برای سرباز زارع دعا کردم چون می‌دانستم همرزم پسرم است و حسین اگر رفیقش را از دست بدهد، تاب نمی‌آورد.

تا اینکه خبر شهادت پسرم را یکی از دوستان همسرم به ما اطلاع دادند و وقتی این خبر را دریافت کردم، دلم آرام شد یعنی آن آشوبی که چند روز گرفتارش بودم، خاموش شد. اشک‌هایم بند آمد، گویی حسین به من گفت من دست شما امانت بودم و اکنون به نزد صاحب اصلی‌ام بازگشتم. با خودم می‌گویم حسین در این سه روز که در جستجویش بودم مرا آماده کرد تا بار غم شهادتش را بتوانم تحمل کنم و آرام باشم.

راه «حسین» روشن بود

* از روزهای جنگ قبل از شهادتشان و آخرین دیدار، خاطراتی دارید؟

اسفندیار اسحاقی: حسین قبل از شهادت در اوایل جنگ، به من می‌گفت زمانی که پرتابه‌های دشمن را زدیم «الله اکبر» بگو که همین اتفاق هم افتاد و نیروهای ما موفق شدند یکی از پرتابه‌ها را منهدم کنند لذا بنده بالای پشت بام و بلندی دانشگاه رفتم و فریاد الله اکبر سر دادم. در چند روز از آغاز جنگ تا روز شهادتش یکی دوبار به خانه آمد و فقط سر زد و زود به پادگان بازگشت.

حسین زمانی که خبر شهادت فرماندهان و سرداران سپاه را دریافت کرد خیلی ناراحت بود که همان روز به خانه آمده بود و سراغ پلاکش را می‌گرفت، پلاک در دانشگاه دست من بود و به دانشگاه آمد و از من گرفت؛ او در آن ایام خیلی برای رهبر و مردم دعا می‌کرد، او از کودکی سپاه را خیلی دوست داشت و از روی همین علاقه در حالی که دانشجو بود، وارد سپاه شد و به عشق فرمانده کل قوا خدمت می‌کرد.

لیلا حسنی: روز آخر که می‌رفت گفت مادر برای رهبر دعا کنید، من نگران شدم و پرسیدم رهبرمان حالشان خوب است؟ گفت بله اما فقط برای او دعا کنید تا خدا برایمان ایشان را حفظ کند.

راه «حسین» روشن بود

* در مورد خصوصیات شهید حسین اسحاقی و مهم‌ترین ویژگی‌های شهید بگویید.

اسفندیار اسحاقی: همیشه به من سفارش می‌کرد که مواظب خودت باش. با توجه به شرایط کاری‌ام او به جای من در خانه پدری و برادری می‌کرد و از این لحاظ که از شهر و دیارمان دور بودیم و ساکن نجف‌آباد شدیم، او بار از دوش خانواده بر می‌داشت و اجازه نمی‌داد احساس غریبی کنیم.

کلمه چشم از زبانش نمی‌افتاد، از کودکی به نماز و روزه و اعمال عبادی علاقه داشت. عاشق انقلاب و روایت‌های دفاع مقدس بود و در این زمینه مطالعه می‌کرد و فیلم‌ها و مستندات جنگ تحمیلی را همیشه تماشا می‌کرد. به‌ویژه عاشق شهدای والامقام و شهید آوینی بود و زمانی که دختر دوم ما به دنیا آمد او پیشنهاد داد که اسم خواهرش را «آوین» بگذاریم.

لیلا حسنی: حسین بسیار آرام بود؛ در تربیت فرزندانمان ما تلاش کردیم که آنها را بر طبق ارزش‌های دینی بار بیاوریم و با ایجاد فضای امن و آرام، افرادی آرام و معتقد بار بیاوریم.

بنده از کودکی فرزندانم را با داستان‌های قرآنی بزرگ کردم و تلاش داشتم که آنها را با قرآن آشنا و مأنوس کنم.

فرزندان ما از دو سالگی با نماز آشنا می‌شوند و خوشبختانه مقیدند، چرا که فرزندان را باید از کودکی با این ارزش‌ها و معارف آشنا کرد تا در ذهن‌شان نهادینه شود.او عاشق کار و فعالیت سخت بود و همیشه می‌گفت دوست داشت کارهای مفید برای کشور انجام دهد و زمانی که در سپاه خدمت می‌کرد آرزوهای بزرگی برای خودش داشت. از خواهرهایش حمایت می‌کرد و همیشه با خرید خوراکی و چیزهایی که دخترها دوست داشتند، آنها را خوشحال می‌کرد و دخترم فاطمه تنها همدمش، برادرش حسین بود.

* مردم‌داری از خصوصیات زیست شهیدگونه است، در این خصوص صحبتی دارید؟

اسفندیار اسحاقی: حسین بسیار مردم‌دار بود و وقتی از سرکار می‌آمد به مسجد یا هیئت و یا به کوچه می‌رفت و در بین مردم بود. همیشه با گلایه‌ها و شکایت مردم از وضعیت اقتصادی و شرایط معیشتی همراهی می‌کرد و دلداری و امیدواری می‌داد. همیشه می‌گفت مردم از سر ما زیادند و نمی‌توانیم کاری برایشان کنیم، برای مردم ناراحت بود و هر کاری از دستش بر می‌آمد برای رفع مشکلات می‌کرد.

حسین به عنوان فعال مسجدی با دوستان جهادی خود در محلات کمتر برخوردار به مردم خدمت می‌کرد و همیشه دغدغه مردم را داشت.

* فکر می‌کردید که فرزندتان در راه دفاع از میهن اسلامی به درجه رفیع شهادت برسند؟

لیلا حسنی: حسین به تعبیر سردار سلیمانی شهید زندگی کرد و برایمان راهش روشن و مشخص بود تا جایی که من می‌دانستم او روزی شهید می‌شود اما انتظار نداشتم که به این زودی این اتفاق بیفتد.

اسفندیار اسحاقی: زیست شهیدگونه حسین برای ما مشخص و ملموس بود اما اجازه دهید سوال شما را با یک روایت دیگر پاسخ بدهم: همان روزهای اول جنگ زمانی که رژیم منحوس صهیونی به صدا و سیما حمله کرد و منجر به خلق حماسه خانم امامی مجری شبکه خبر شد، بنده سرکار بودم و وقتی این صحنه را دیدم به داشتن چنین شیرزنانی در کشورم حقیقتاً افتخار کردم و حس افتخار و اقتدار داشتم. در همان حال و هوای حماسی که در تلویزیون ایجاد شده بود از خدا خواستم چنین شیرزنانی را برای کشورم حفظ کند حتی اگر بناست من و خانواده‌ام در این راه به شهادت برسیم، اما حافظ این شیرزنان الگوآفرین باشد. گمان می‌کنم که خدا این خواسته بنده را اجابت فرمود و پسرم تقریباً همان روزها بود که به خیل شهدا نائل شد.

راه «حسین» روشن بود

* واکنش و رفتار مردم و همدلی و همراهی آنان چگونه بود؟

اسفندیار اسحاقی: باتوجه به اینکه بیش از ۴۰ سال است روستا را ترک کردم و در اصفهان و سپس نجف‌آباد ساکن شدم، مردم هم در استان اصفهان و هم در شهرکرد، لردگان و روستای میلاس سنگ تمام گذاشتند و لطف فراوانی داشتند که جلوه‌های زیبای این محبت را در تصاویر و کلیپ‌ها می‌توان مشاهده کرد. مردم در همه جا در کمال احترام و افتخار ما را تکریم کردند، ما کاری برای مردم نکردیم و شرمنده لطف و مهربانی همه هستیم.

* در ادامه مسیر مبارزه با دشمن صهیونی، از دیدگاه شما وظیفه مسئولان و مردم چیست؟

اسفندیار اسحاقی: باید مسیر مبارزه را ادامه دهیم و اجازه ندهیم که خون شهدا پایمال شود چرا که آنان خالصانه این مسیر را رفتند و مردم و مسئولان و البته مسلمانان جهان باید راه شهدا را ادامه دهند. در این جنگ ۱۲ روزه به برکت مجاهدت و خون فرماندهان و سربازان وطن و مردم بی‌گناه و مظلوم، اسرائیل و آمریکا مفتضحانه شکست را پذیرفتند و عقب نشستند.

لیلا حسنی: از مردم انتظار دارم متحد باشند چرا که ما هر مشکلی در داخل داشته باشیم به بیگانگان ربطی ندارد و باید مردم و مسئولان همه و همه با هم متحد شویم و در برابر دشمنان تا نابودی کامل رژیم غاصب صهیونی با هم باشیم. من حسین را در این مسیر تقدیم کردم و آرزوی همسرم و خودم و دخترم نیز همین مسیر روشن شهادت است.

همچنین آرزوی من و خانواده‌ام دیدار با مقام معظم رهبری است که امیدواریم با مساعدت مسئولان این خواسته ما محقق شود.